... اما «خودٍ خويش» باشم

ساخت وبلاگ
اختر، کیسه حاوی آشغال‌های شب را کنار منبع زباله نیم‌سوخته و یک‌وری شده گذاشت و وقتی چرخید که به سمت منزل برود با طلعت، زن همسایه سینه به سینه شد.ـ سلام طلعت خانم!ـ سلام اختر جان!... مدتی است نمی‌بینمت... داشتم نگران می‌شدم.طلعت، همسایه‌ی چند خانه آن‌طرف‌تر اختر بود، با گفتن این جمله دستی بر سر کودک دو ساله‌ی اختر کشید و او را نوازش کرد. آنها گاهگاه با هم در مورد خبرهایی که شنیده بودند صحبت و درد دل می‌کردند اما امروز اختر کمی گرفته به نظر می‌آمد، در جواب طلعت فقط سکوت کرد و آه کشید.ـ نکند زبانم لال، زبانم لال عزیزی از خانواده‌ات دچار کسالت شده، هیچ‌وقت شما را بی‌لبخند ندیده بودم.اختر با صدایی غم‌زده گفت:ـ خانم! نمی‌دانید چه وضعیت شلم‌شوربایی است. با شنیدن این خبرها اصلاً برای آدم دل و دماغ باقی نمی‌ماند. اطلاعاتی‌ها و لباس‌شخصی‌ها رفته‌اند سنگ زده‌اند شیشه‌های خانه‌ی یک جوان اعدام‌شده را شکسته‌اند. تازه به این هم راضی نشده‌اند، برداشته‌اند تمام در و دیوار خانه را پر کرده‌اند از نوشته‌های تهدیدآمیز مثل «خانه‌ی قاتل» و نمی‌دانم «منافق» و... زخم دل مادر پس از اعدام جگرگوشه‌ی برومندش بس نبوده، این هم رویش. به پیر و پیغمبر قسم این‌ها از یزید هم بدترند. والله یزید از این کارها نکرد... این‌طور که من در کتابها خوانده‌ام این‌کار فقط از اس‌اس‌های هیتلر برمی‌آمد که خانه‌های یهودیها را علامت‌گذاری می‌کردند.ـ خدا مرگم بدهد، نشنیده بودم... نمردیم و این روزگار را هم به چشم دیدیم.اختر بچه‌اش را به زمین گذاشت، انگشت در صفحه روشن گوشی‌اش دواند و عکسی را در تلگرام باز کرد.ـ ببین! ایناهاش!... نه، نه، بگذار یکی دیگر را بیاورم.با مقداری کنکاش در گوشی، عکس دیگری را پیدا کرد و به طلعت نشان داد.ـ این ... اما «خودٍ خويش» باشم...ادامه مطلب
ما را در سایت ... اما «خودٍ خويش» باشم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : makseabi بازدید : 49 تاريخ : شنبه 8 بهمن 1401 ساعت: 15:49

صدای شعاردهندگان، از پشت پنجره‌ها آسمان تهران را به ارتعاش درآورده بود و در افق گمشده در کهکشانی از چراغهای رنگارنگ پژواک می‌انداخت. شهرک اکباتان، آن شب نیز مانند شبهای پیشین بیدار بود. یکی شعار می‌داد، دیگران آن را دم می‌گرفتند، هنوز طنین شعار اول فرونخوابیده، از جایی دیگر شعاری جدید به دنباله‌‌ی اولی گره می‌خورد و رساتر طنین می‌انداخت:«مرررررگ بر دیکتاتوررررر»«مرررررگ بر خامنه‌ای‌ی‌ی، لعنت بر خمینی»گره‌خوردگی سحرآمیز صداها در یکدیگر، کری را تداعی می‌کرد که در یک تالار بزرگ کنسرت بی‌وقفه در حال اجراشدن است. به لحاظ حجم، رنگ و محدوده‌ صوتی، گونه‌های مختلف صدا را می‌شد در آن واحد در یک قاب شنید. سوپرانو، متزوسوپرانو و کنترآلتو در کنار کنترتنور، تنور، باریتون و باس. صدای ابریشمی کودکان در این کر شبانگاهی طنینی بارزتر داشت و گوش را از لطافتی دوست‌داشتنی می‌آکند.نظم مشجر شهرک اکباتان از دور کندویی را می‌مانست با هزاران شان روشن که موسیقی و عسل از خود می‌پراکند و کابوس تاریکی را از سر شهر می‌زدود.«دکتر ناشناس اکباتان»، لنگه‌ی کشویی پنجره را کمی بیشتر به سمت راست کشید تا هوای مانده‌ی اتاق بیرون برود. دقیقه‌های متوالی کار بر روی جراحت، دانه‌های درشت عرق بر پیشانی او نشانده بود. تا آن دقیقه نزدیک به ۵۰ ساچمه‌ی شاتگان را از پشت و پهلو و بازوان یک مجروح تظاهرات بیرون کشیده بود.او در زیر نور چراغ معمولی، دو طرف زخم را به آرامی فشار می‌داد و ناگهان با نوک انبر ساچمه‌ را بیرون می‌کشید و داخل حفره را ضدعفونی می‌کرد. انجام این عمل جراحی میدانی با وسایل مختصری که داشت چندان آسان نبود ولی او می‌دانست که اگر این کار را نکند، ممکن است مجروح با وضعیتی وخیم مواجه شود.از وقتی که خیابان‌ها صحنه‌ی ز ... اما «خودٍ خويش» باشم...ادامه مطلب
ما را در سایت ... اما «خودٍ خويش» باشم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : makseabi بازدید : 41 تاريخ : شنبه 8 بهمن 1401 ساعت: 15:49

سکانس سرخ جنایتتکرار می‌شودشهر به شهرکوچه به کوچهگلوله به گلولهقلب به قلبچشمان مات‌برده‌ی دوربین‌هادر قابی ثابت گریان است:دخترکی ضجه‌زنان بر شانه‌های بی‌کسیو نخستین تجربه‌های بی‌پدر خفتنبر بالین مکرر اشکقاب‌ها یکی استشانه‌ها یکیدست‌ یکیپرنده‌یی سربریده در سرخی نگاه، یکیاین زنجیره‌ی زجرآور تکرار خواهد شد؟!اگر دستان ماصلابت یال تفنگ رادر مشت نگیردهمین امشب؛ همین الآنعلیرضا خالوکاکایی (ع. طارق)۲۸ آبان ۱۴۰۱ ... اما «خودٍ خويش» باشم...ادامه مطلب
ما را در سایت ... اما «خودٍ خويش» باشم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : makseabi بازدید : 44 تاريخ : شنبه 8 بهمن 1401 ساعت: 15:49

در سوگ علی، پیشوایی که در زمان خویش ناشناخته ماند؛ اینک ناشناخته‌تر                            باز علی آن مرد سر در چاه شب‌ها بی‌قرارمی‌شود امشب به محراب شهادت رهسپارکهکشان افشانده بازو بر شب تنهای اوکوچه‌های کوفه امشب خالی از هر رهگذارباز چشمان علی خیره به ژرفای سکوتدیدگان عاشق‌اش ناگفته را آیینه‌دار بر لبانش رازهای خفته از اعصار دوربر ستبر شانه‌اش غمهای تلخ روزگارکوچه‌های کوفه اینک بنگریدش سیر سیرمی‌کشد دیدار او را تیغ مسموم انتظارکس نمی‌خنداند امشب نو یتیمان را به مهرکس نمی‌کوبد به در با بار خرما سایه‌واربس خرامان می‌رود تا وعدگاه مرگ سرخآنکه دارد بر تنش از زخم‌‌ها بس یادگارنعرة فزت و رب الکعبه‌‌ باز آید به گوشاز عبور باد شبگرد به سر افشان غبار باز اینک بر لب تاریخ انسان شکوه‌هابی‌علی افتاده تنها خشم سرخ ذوالفقار باز انسان بی‌پدر در غربت دیجور خاکباز فرزندان علی، آواره و آونگ دارباز قرآن بر سر سرنیزه‌های ارتجاعروی منبر باز تکفیر علی، تنها شعار علیرضا خالوکاکایی (ع. طارق)    ... اما «خودٍ خويش» باشم...ادامه مطلب
ما را در سایت ... اما «خودٍ خويش» باشم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : makseabi بازدید : 100 تاريخ : جمعه 10 تير 1401 ساعت: 15:16

«نوشتن و سرودن از آن كارهاست كه در آنها نمی‌توان به خود و ديگران دروغ گفت. به نوعی مانند نگريستن در آينه است. كار آينه‌ها با صداقت تمام نماياندن نمودهاست. بسياری وقت‌ها را می‌توان در زندگی سراغ گرفت كه در آنها از صراحت آينه رنجيده‌ايم. رنجش از آينه آنگاه بيشتر می‌شود كه چينی به دنبال رد پای عمر، بر پيشانی يا بالای گونه‌ها می‌نشيند يا مويی برفگون بر شقيقه می‌رويد و بعد اين برف سپيد ـ كه به‌قول شاملو، آن را سر بازايستادن نيست ـ حضور خود را رفته رفته تحميل می‌كند و... باقی ماجرا تجربه‌ی مشترك همه‌ی انسان‌هاست. نبايد رنجيد. آينه را گناهی نيست. واقعيت را به بهترين وجه به ما نموده است.»خواندن این جمله برای اولین‌بار در تلگرام مکث در پرانتز آبی مرا شیفته کرد و فهمیدم که با ادبیاتی متفاوت روبرو هستم و آن را پی گرفتم.مقداری هم در مورد خودم بگویم. اسم من «آریا» است. به‌عنوان یک طرفدار پر و پا قرص ادبیات، به معرفی شاعران و نویسندگانی می‌پردازم که به هر دلیل،‌صدایشان کمتر در ایران پژواک داشته است. من در این تارنما، به‌تدریج و متناسب با امکاناتم، این آثار را از فضای مجازی گردآوری کرده و منتشر خواهم کرد. طبعا به‌دلیل نداشتن دسترسی به صاحبان اثر، این کار بدون اطلاع آنها، با رعایت قوانین کپی رایت و با هدف ترویج ادبیات غیرحکومتی،‌ غیررسمی و کلیشه‌ای صورت می‌گیرد. امیدوارم این ابتکار مورد قبول ادب‌دوستان قرار گیرد. اطلاعات این تارنما از منابع زیر گرفته شده است:smashwords.com/books/view/923037تلگرام مکث در پرانتز آبیhttps://t.me/makseabi2/3670مکث آبیhttps://makseabi.blogspot.com/استفاده از مطالب با درج منبع و ذکر نام شاعر یا نویسنده‌ مجاز است. ... اما «خودٍ خويش» باشم...ادامه مطلب
ما را در سایت ... اما «خودٍ خويش» باشم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : makseabi بازدید : 106 تاريخ : جمعه 10 تير 1401 ساعت: 15:16

 من ایرانی‌ترین فرزند این خاکم، مرا بشناس!من آرش‌زادٍ بابک عزم بی‌باکم، مرا بشناس!اگر خاموش بودم؛ (گلخنی در مشت خاکستر)کنون داغم، کنون سرخم،‌ خطرناکم، مرا بشناس!دماوندانه پای افشرده بر خشمی براندازمبلوغ کینه‌یی آتشفشان ناکم، مرا بشناس!منم ایرانی؛ آن نامی که فخر هر چه تاریخ استغرور سر کشیده تا به افلاکم، مرا بشناس!‌اگر نام مرا نشناختی در سرخی رسم سیاوش‌هابراندازنده‌ی هر خیره ضحاکم مرا بشناس!انیرانی‌ترین اشغال این جغرافیا بودیمن ایرانی‌ترین آینده‌ی پاکم مرا بشناس!‌من آن توفان‌ترین معنای دریا در تب خشممتناور تن‌ترین طومار کولاکم، مرا بشناس!منم آن کس که تاج از شاه می‌گیرد عبا از شیخ  اگر «هیچ»ام اگر «خس» یا که «خاشاک»ام، مرا بشناس!علیرضا خالوکاکایی (ع. طارق)  ... اما «خودٍ خويش» باشم...ادامه مطلب
ما را در سایت ... اما «خودٍ خويش» باشم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : makseabi بازدید : 97 تاريخ : جمعه 10 تير 1401 ساعت: 15:16

به در سحر بزن مشت ـ وطنم شکسته دیری، به کویر قحط لبخندخنکای مرهمی تو، به دل شکسته پیوندتو و ناب قلب انسان، من و حسرتی شک آلودتو و تنگی از سپیده، من و میهنی شب آکندتو و «می‌توان و باید»، من و این «نباید آباد»همه سو، شی ... اما «خودٍ خويش» باشم...ادامه مطلب
ما را در سایت ... اما «خودٍ خويش» باشم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : makseabi بازدید : 201 تاريخ : شنبه 16 فروردين 1399 ساعت: 18:56

۸مارس ـ روز جهانی زن   ما در جهانی به‌سر می‌بریم که انسان توانسته است به میزان زیادی بر جبر طبیعت فائق آید و آن را به تسخیر خود درآورد. وقوع سلسله انقلاب‌های اجتماعی، به‌دنبال خود بشارت گسستن زنجیرهای انقیاد و بهره‌کشی را ... اما «خودٍ خويش» باشم...ادامه مطلب
ما را در سایت ... اما «خودٍ خويش» باشم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : makseabi بازدید : 164 تاريخ : شنبه 16 فروردين 1399 ساعت: 18:56

شعرهای ممنوع از حصار ممنوع می‌گذرند  شعرهاي ممنوعگدازه ـ پرتاب‌هاي آتشفشاني خشم‌اند يك بار آن‌چنان دندان افشردم از خشم بر دندانكه جرقه جهيد از دندانه‌هاي حروفيك بار آن‌چنان مشت فرود آوردم بر ديواركه حوصله تنبد در رديف آجر بر آجر تا ... اما «خودٍ خويش» باشم...ادامه مطلب
ما را در سایت ... اما «خودٍ خويش» باشم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : makseabi بازدید : 181 تاريخ : شنبه 16 فروردين 1399 ساعت: 18:56

بهار را <strong>پنجره</strong> بگشا!  بهار شکوفه‌ی  فصل‌هاست؛محصول آشتی آفتاب و   باران، با خاک فرصتی است سبز تا جهان بهترین ترانه‌ی ژرفناهای خود رابرای انسان بخواند.تا گلها در طراوت رنگی خود به لبخند بنشینند و گفتگوی معطر آنهاکوچه‌باغه ... اما «خودٍ خويش» باشم...ادامه مطلب
ما را در سایت ... اما «خودٍ خويش» باشم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : makseabi بازدید : 189 تاريخ : شنبه 16 فروردين 1399 ساعت: 18:56